حلقه ی ازدواجش انگشتر عقیقی بود
که از مشهد برایش خریده بودند
دستش که کرد گفت :
به این میگن حلقه ی وصل دو دنیا و خندید
خیلی دوستش داشت ...
موقع خداحافظی تازه عروسش نگاهش کرد و گفت :
قولت یادت نره!
منتظرم بمان تا با هم وارد بهشت بشیم !
تیر خورده بود کنار قلبش
انگشتر را در دستش فشار داد
به این میگن حلقه ی وصل دو دنیا و خندید
خیلی دوستش داشت ...
موقع خداحافظی تازه عروسش نگاهش کرد و گفت :
قولت یادت نره!
منتظرم بمان تا با هم وارد بهشت بشیم !
تیر خورده بود کنار قلبش
انگشتر را در دستش فشار داد
و با آرامش چشم هایش را بست